برای جلوگیری از اعدام ها، باید سکوت را شکست
رادیوزمانه شنبه ویکشنبه 17و۱۸ شهریور ۱۳۸۶ قسمت اول ودوم مصاحبه درباره نامه به احزاب را پخش کرد و22 شهریور ۱۳۸۶متن تایپی را انتشار داد.برای ملاحظه فایل متنی وصوتی در رادیو زمانه به لینک زیر مراجعه شود.
http://www.radiozamaneh.org/alavi/2007/09/post_73.html
مشروح گفتگو را در زیر می خوانید:
در مورد گسترش موج اعدام ها در ایران، عماد الدین باقی به رادیو زمانه می گوید: از آن عده از وکلا و حقوقدانان و فعالان حقوق بشر که از جزییات بعضی از این پروندهها اطلاع دارند، انتظار میرود که به هر حال اطلاعرسانی کنند و سخنی بگویند، ولی این کار را نکرده اند. از همه مهمتر، وقتی می بینیم که از زمانی که فرد بازداشت میشود تا زمانی که اعدام میشود تنها میشود ۲۰ روز، خب این دیگر اصلا نیازی نیست ما اطلاع از جزییات پرونده داشته باشیم. خود همین نشان میدهد که تشریفات دادرسی طبق همین قوانین رایج جمهوری اسلامی هم رعایت نشده است.
----------------------------------------------------------------------
روز چهارشنبه، ۱۴شهریورماه، ۲۱ نفر دیگر در استانهای خراسان و فارس به جرم «شرارت» به دار آویخته شدند. تعدادی از این احکام در ملاعام اجرا شده است. برخی نهادهای مدافع حقوق بشر از جمله سازمان عفو بینالملل به این اعدامها اعتراض و اظهار نگرانی کرده اند که دربارهی بسیاری از اعدامشدگان دادرسی ناعادلانه صورت گرفته باشد. بنابه اعلام این سازمان آمار اعدامشدگان در ایران از آغاز سال ۲۰۰۷ میلادی تاکنون به ۲۱۰ نفر میرسد که نسبت به سال قبل که ۱۷۷ نفر بوده افزایش چشمگیری داشته است. عمادالدین باقی مسئول «انجمن دفاع از حقوق زندانیان در ایران» در همین رابطه نامهی سرگشادهای به رهبران احزاب سیاسی و تنی چند از مراجع مذهبی در ایران نگاشته و از آنها خواسته است که سکوت در این زمینه را بشکنند و در قبال آنچه او «یک فاجعهی تکاندهنده و یک تراژدی انسانی و قضایی در ایران» مینامد، واکنش نشان دهند. به همین مناسبت در گفتوگویی که با وی داشتم، ابتدا از او پرسیدم که وکلای دادگستری و جامعه قضات و حقوقدانان ایران تا چه حد از کموکیف پروندهی این اعدامها آگاه هستند:
در مورد این پرسش چند نکته قابل ذکر است. یکی اینکه آن عده از وکلا و حقوقدانانی که از جزییات بعضی از این پروندهها اطلاع دارند، انتظار میرود که به هر حال اطلاعرسانی کنند و سخنی بگویند، ولی این کار را نکرده اند. نکتهی دوم اینکه اساسا وکلا و حقوقدانانی که در حوزهی حقوق بشر علاوه برآن وظیفهی وکالتیشان احساس مسئولیت میکنند، باید خودشان پیجو و پیگیر باشند و این مسایل را دریابند و کشف کنند. ولی از همه مهمتر این است که اصلا نیازی نیست که خیلی از اینها حتما دسترسی داشته باشند به پرونده ها و پرونده ها را خوانده باشند. درست است که من مثلا استناد کرده ام به اینکه احکام و آرای بعضی از محاکم را در اختیار داشتم و به استناد آن حرف زده ام، ولی خیلی از اینها از طریق همین اخبار رسانههایی که در دسترس همه هست، مثل روزنامهها و حتی رادیو و تلویزیون، قابل تشخیص هست. مثلا فرض کنید وقتی در رادیو و تلویزیون و در مطبوعات اعلام میشود که افرادی بازداشت شدهاند ولی کمتر از ۲۰ روز بعد محکوم به اعدام میشوند و حکمشان اجرا میشود، دیگر اصلا نیازی نیست که ما پرونده را خوانده باشیم. همین که میبینیم فاصلهی بازداشت تا اجرای حکم بسیار کمتر از فاصلهی قانونی مورد نیاز هست، یعنی برای اینکه یک کسی بازداشت بشود، محاکمه بشود و بعد از محاکمه فرجامخواهی بکند و بعد از فرصتهای قانونی دیگری استفاده بکند تا نهایتا حکمش ابرام بشود، این یک فرصت حداقل دوماهه میخواهد. ولی می بینیم که از زمانی که فرد بازداشت میشود تا زمانی که اعدام میشود تنها میشود ۲۰ روز، خب این دیگر اصلا نیازی نیست ما اطلاع از جزییات پرونده داشته باشیم. خود همین نشان میدهد که تشریفات دادرسی طبق همین قوانین رایج جمهوری اسلامی هم رعایت نشده است.
آقای باقی اینجا این سوال مطرح میشود که اساسا دستگاه قضایی ایران چقدر بر روند تشکیل پرونده و اجرای این احکام نظارت دارد؟ آیا نظام قضایی ایران در مجموع مسئولیت این اعدامها را میپذیرد، و یا کار صرفا در دست نهادهای سیاسی و امنیتی هست؟
این را باید خود مسئولین قضایی جواب بدهند. اما من اطلاع دارم که آیتالله شاهرودی جلوی بیش از ۵هزار حکم اعدام را گرفتهاند. بهرحال این نشان میدهد که رییس قوه قضاییه و خیلی از مقامات قضایی دغدغه این را داشتهاند که آمار اعدامها بالا نرود و اعدامها را محدود کنند و برای همین بیش از ۵هزار حکم را جلویش را میگیرند. ولی در جاهای دیگر میبینیم که اتفاقات دیگری میافتد. مثلا کسانی هستند که حکم اعدامشان الان متوقف است و اتهامشان هم قتل بوده و چند سال هم هست که زیرحکماند، اما هنوز حکمشان اجرا نشده است. ولی کسانی هم هستند که مرتکب هیچ قتلی هم نشدهاند و صرفا به اتهام شرارت یا اوباشگری بازداشت میشوند و بلافاصله هم در مدت خیلی کوتاهی حکمشان اجرا میشود. این نشان میدهد که ناهماهنگیهایی وجود دارد و اینطور نیست که کل قوه قضاییه مشی و مرام و روش اش یک طور باشد.
برخی نهادهای مدافع حقوق بشر مطرح میکنند که جرائمی که در قوانین ایران مجازات اعدام دارد بسیار گسترده است و شامل اتهاماتیست که با واژهها و مفاهیم کلی و گنگ و تفسیربردار روبهرو هست. اکنون چقدر در دستگاه قضایی ایران تلاش برای تجدیدنظر در این قوانین وجود دارد؟
این مسئولان قضایی هستند که باید در این زمینه تلاش کنند و یا احیانا تلاشهایی دارند انجام میدهند برای اصلاح قوانین، ولی ما اطلاع نداریم. اما آن طوری که من اطلاع دارم از یکسال یا یکسالونیم پیش، بازنگری در بعضی از قوانین شروع شده است، حتی در مورد لایحه قصاص دارند تجدیدنظر میکنند. این اصلاح شروع شده است، ولی معنایش این نیست که نتیجه میدهد! بهخاطر اینکه وقتی این اصلاحات انجام میشود، بعد باید برود دولت، بعد از دولت باید برود مجلس، مجلس ممکن است این اصلاحات را با تغییراتی تصویب کند و بعد باید برود شورای نگهبان و اینکه شورای نگهبان نهایتا آن طرحها یا لوایح را تصویب کند یا نکند، باز بحث دیگریست. در واقع یک فرایند طولانی دارد از زمانی که تصمیم میگیرند به اصلاح قانون تا زمانی که این قوانین بخواهد بهشکل اصلاحشده تصویب و اجرا بشود. بهرحال، آنچه مهم است این است که به نظر من بایستی در رسانهها، در حوزهی عمومی( یعنی آن چیزی که به ما مربوط میشود و ما بایستی در موردش تلاش کنیم و جوابگویش باشیم، حوزهی عمومیست و نه دستگاه دولتی یا قوه قضاییه که این سوالات به آنها مربوط میشود) به نظر من باید در حوزه عمومی، در جامعه مدنی، نهادهای مدنی و حقوق بشری این بحث ها جدی تر گرفته بشوند و بحثهای کارشناسی و حقوقی وسیعتری صورت بگیرد و نظرات و پیشنهاداتشان را بدهند. الان ، یک مشکل جدیای که وجود دارد این است که خیلی از نهادهای حقوق بشری و فعالان حقوق بشری معترضاند نسبت به این رویه. حتی همه هم واقفاند به این قضیه که در قوانین ایران تعداد عناوین مجرمانه بسیار زیاد است و عناوینی که بهاصطلاح مجازات اعدام برایشان مقرر شدهاند نسبت به اکثر کشورهای دنیا زیاد هست. ولی اینکه ما صرفا انتقاد کنیم که کفایت نمیکند! بهرحال حقوقدانان بایستی کار کارشناسی کنند و نظرات پیشنهادیشان را مطرح بکنند. حوزهی عمومی نمیتواند فقط انتظار داشته باشد، بلکه باید خودش هم فعال باشد و کار کند، دیدگاه اصلاحیاش را بیان کند و نظرات علمی و کارشناسیاش را بکشاند به رسانهها. من فکر میکنم آن چیزی که به ما مربوط میشود این هست و از قضا در همین زمینه هم همهی ما قصور داریم. یعنی شما الان نمونهای به من نشان بدهید که در مطبوعات، در نهادهای مدنی و حقوق بشری فرض کنید آمدهاند روی یک موضوع خاصی یک کار علمی، تخصصی و کارشناسی کردهاند و به صورت یک مادهی قانونی طرحی را پیشنهاد کردهاند، ولو اینکه حالا این پیشنهاد مورد توجه هم قرار نگیرد یا عمل هم نشود. ولی حداقل این است که ما باید این کار را انجام بدهیم و بعد اعلام کنیم که ما کار کارشناسی هم کردهایم و مورد توجه قرار نگرفته است! فراتر از این، حتی در جامعه دانشگاهی هم این کار انجام نمیشود.
بخش دوم گفتگو:
آقای باقی! شما به جز انجمن دفاع از حقوق زندانیان در ایران ، از پایه گذاران انجمنی به نام انجمن پاسداران حق حیات هم هستید. که به هرحال تلاش می کند برای مقابله با احکام اعدام. این انجمن و تلاش های آن تا چه حد مورد استقبال افکار عمومی هست و به طور کلی افکار عمومی در ایران نسبت به این اعدام ها چه برخوردی دارد؟
اولا که یک نقطه ضعفی در آسیب شناسی جامعه مدنی در ایران مطرح هست. یعنی ما در یک کار گروهی مطالعاتی که در مورد آسیب شناسی جامعه مدنی کرده ایم و نقاط ضعفش را استخراج کرده ایم، یکی از برجسته ترین نقاط ضعفش این گسستگی است که بین جامعه مدنی و افکار عمومی وجود دارد. آن هم به این دلیل که امکانات رسانه ای در اختیارشان نیست. ببینید، اینجا رسانه های مکتوب یعنی روزنامه ها خیلی محدودند و اینها اگر ضعیف باشند و کم تیراژ باشند می توانند دوام بیاورند. به محض اینکه اندکی تیراز پیدا می کنند و موثر می شوند بلافاصله توقیف می شوند که نمونه اخیرش روزنامه هم میهن بود. رسانه های پر بیننده و موثری مثل تلویزیون و رادیو که می توانند در شعاع ملی مخاطبان را پوشش بدهند کاملا در انحصار دولت هستند. بنابراین یک انقطاعی بین جامعه مدنی و افکار عمومی وجود دارد. طبیعی است که افکار عمومی آنچنان که شایسته و بایسته است از فعالیت نهادهای مدنی اطلاع ندارد، چه رسد به انجمن پاسداران حق حیات که یک نهاد تازه تاسیس هست و کمتر از دو سال از تاسیس آن می گذرد.
مشکل دیگر اینکه در دولت آقای خاتمی نسبت به نهادهای مدنی یک رویکرد مثبت وجود داشت. هرچند که به هر حال مشکلات و ضعف های درونی که نهادهای مدنی داشتند در آن زمان هم باعث می شد که نتوانند از فرصت ها استفاده بهینه کنند. ولی به هر حال آن موقع از طرف دولت فشاری علیه نهادهای مدنی وجود نداشت. الان این فشارها وجود دارد و به مرور دارد بیشترهم می شود. در طول این یک سال اخیر اطلاع پیدا کرده ایم که بیش از 40 "ان.جی.او." توقیف شده اند یا تعطیل شده اند. به خاطر این مشکلات، طبیعی است که افکار عمومی نمی تواند آنطور که باید اطلاع داشته باشد تا حمایت کند از این نهادها.
برخورد نهادهای دولتی بویژه در دستگاه قضایی با نهادهای مدنی مخالف اعدام چگونه است؟
نهادهای دولتی حمایت نمی کنند و استقبالی هم نشان نمی دهند. ولی ما به صورت موردی و جزئی تا به حال تماسها و اقداماتی که داشته ایم و با بعضی از مسئولینی که به هر حال نگاه مثبتی داشته اند، ضمن اینکه به هر حال در جمهوری اسلامی مسئولیت داشته اند اما نگاهشان نگاه اصلاح گرانه است( نه اینکه لزوما جزء اصلاح طلبان باشند) که بعضی از آنها در قوه قضاییه بوده اند. در مواردی که تماس داشته ایم و مکاتبه کرده ایم یا دیدار داشته ایم و توضیح داده ایم، ترتیب اثر داده اند. این نشان می دهد که به هر حال وضع یکدستی وجود ندارد در قوه قضاییه یا در کل حکومت.
آقای باقی! یکی از نگرانی هایی که بین مدافعان حقوق بشر بویژه در روزهای اخیر افزایش یافته مربوط به اعدام های زیر 18 سال در ایران است. در این زمینه الان وضعیت از چه قرار هست؟
یکی از نمونه های اختلاف نظر در قوه قضاییه همین بحث اعدام های زیر 18 سال است. آیت الله شاهرودی دوبار دستور العمل صادر کردند برای جلوگیری از صدور احکام اعدام برای افراد زیر 18 سال. اما عملا ما شاهد بودیم که عده ای از قضات احکامی را صادر کردند و چند مورد اجرا شده و چند مورد هم الان در معرض اجرا هست. همین الان ما پرونده ای سراغ داریم کسی که 14 سال و 9 ماهش بوده در موقع ارتکاب جرم، ولی الان به اجرای احکام نامه ای داده شده که حکمش را می خواهند اجرا بکنند. یا یک جوان که موقع ارتکاب جرم 16 سالش بوده اما الان اعلام شده که می خواهند حکمش را اجرا کنند. این نمونه ها نشان می دهد که به هر حال این تناقضات و تعارضات وجود دارد و اگر جامعه مدنی و نهادهای حقوق بشری قوی تر از این عمل کنند، مطمئنا آن رویکرد اصلاحی تقویت می شود و می شود جلوی لااقل یک سری اعدام ها را گرفت. مثل اعدام زیر 18 سال مثل سنگسار و یا اعدام در موضوع مواد مخدر که خود این یک مسئله ایست. مثلا در مورد محکومین مربوط به مواد مخدر، ما کسانی را داریم که فرض کنید بنا به یک اتهامی مثلا حمل چند کیلو مواد مخدر اعدام می شوند. اما افرادی با همان جرم محکوم به زندان می شوند و بعد هم در لیست عفو قرار می گیرند و عفو می شوند. یعنی دو سال سه سال چهار سال زندان می کشند و می آیند بیرون. یعنی یک رویه یکدستی وجود ندارد در این زمینه ها.
انقلاب فرهنگی دوم؟
فضای دانشگاهها چند وقتی است که ملتهب است.این التهاب با قضایای دانشجویان ستاره دار شروع شد وبا برخی تحرکات علیه دانشجویان و نشریات دانشجویی و بازداشت فعالان دانشجویی ادامه یافت و با احکام بازنشستگی و اخراج و انتقال اساتید استمرار پیدا کرد.کار به جایی رسیده که باید هر نوع سفر خارجی اعم از علمی و زیارتی و سیاحتی و شخصی به اطلاع حراست دانشگاهها برسد.گویی باب تحقیر اهل علم در این مملکت پایانی ندارد...
پیرامون اخراج اساتید دانشگاه تهران سخنان متفاوتی مطرح شده است.برخی حذف اساتید را انقلاب فرهنگی دوم نامیده اند.
برخی هم گفته اند که وقتی استاد محترمی غیبت می کند و یک یا چند ترم تحصیلی در دانشگاه متبوعش حضور ندارد،کمیته ی انضباطی هم دست به کار می شود وطبیعی ست تا استاد محترم از راه می رسد، حکم بدوی اخراج را به او اعلام کنند.
می توان برای برخورد با این پدیده دو شیوه رویکرد یا سیاست راتبیین کرد: نخست؛ رویکرد اداری ، انضباطی و سیاسی و دوم ؛رویکرد فرهنگی و اجتماعی و علمی.
در وهله ی نخست این پرسش به نظر می رسد، که چرا تب این اخراج ، برکناری و یا بازنشستگی پیش از هنگام گریبان شاخص ترین اساتید دانشگاه را می گیرد که تفکر و گرایش فکری خاصی را دارند؟ پرسش دوم این است که بقیه اساتید دانشگاه کجا هستند؟ چرا نسبت به این ماجرا اعتراض حتی نرم و محترمانه ای هم نمی کنند!؟ پرسش سوم اینکه آیا حذف اساتید به معنی حذف اندیشه و نفوذ آنان از دانشگاه ها و جامعه است؟ و در نهایت آیا ما به سوی یک انقلاب فرهنگی دوم پیش می رویم؟
نمی دانم چرا هر وقت عنوان دانشگاه و انقلاب توی ذهنم تداعی می شود؛ یاد کتاب" پیرامون انقلاب اسلامی" مرحوم شهید مطهری می افتم.در آن کتاب ایشان اظهار می دارند: در دانشکده ی الهیات ما باید استادی که به مارکسیسم مومن است،کرسی مارکسیسم شناسی داشته باشد.تا دانشجویان سخن یک فرد مومن به مارکسیسم را بشنوند و پاسخ لازم را هم جستجو کنند.
حالا مارکسیسم که به کنار، اساتیدی که به مرور در این یکی دوساله حذف شده اند؛ وجه مشترکشان تولید اندیشه در قلمرو تخصصی شان بوده است.گناهشان همین است که به قول حافظ:
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس
و گرنه استاد محترمی را می شناسم که سال ها در آمریکا به سر برد و وقتی هم به دانشگاه تربیت مدرس بازگشت ، خودش در حالیکه حکم ریاست دانشکده را گرفته بود، بانی اخراج استاد دیگری شد که آن استاد ،سبب برگشت دوباره او بر سر کار شده بود!کسی هم از او نپرسید که این همه سال چراغیبت داشته است؟ برعکس حکم ارتقای خود را نیز با انتصاب به مدیریت دانشکده ،دریافت کرد. به همین راحتی!
به نظر می رسد اخراج اساتید از دانشگاهها یک نشانه است.پیش از این بر اسلامی شدن دانشگاه ها تاکید می شد.احتمالا چون نتیجه را رضایت بخش ندیدند،اکنون اسلامی شدن به همین حذف ها تقلیل یافته است.و گرنه پیداست که تلاش برای تنظیم متون دانشگاهی و اسلامی کردن، کار آسانی نیست.
گویی یک جهت گیری سیاسی، تعریف شده است ومتناسب با آن جهت گیری، دانشگاه ها باید سامان پیدا کنند.مثل انقلاب فرهنگی که در چین اتفاق افتاد و دامنه اش تمام شئون سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را فرا گرفت؛ هرچند اکنون موضع رسمی حکومت چین نفی انقلاب فرهنگی است و آن ها الان از انقلاب فرهنگی به عنوان یک فاجعه یاد می کنند؛ مغز متفکر و طراح انقلاب فرهنگی،" لین پیائو" را هم یک خائن قلمداد می کنند؛ فردی که کارنامه عظیمی از جنایت برجای گذاشت و نهایتا با اشاره مائو هواپیمایش در آسمان مغولستان سقوط کرد.در همان بلبشوی انقلاب فرهنگی در چین در تاریخ 25 ماه مه 1966 یک مدرس فلسفه در دانشگاه پکن یک بولتن تبلیغاتی منتشر کرد که به آن "دازیبائو" گفته می شد. نام آن مدرس ماجراجو" نی یوانزو" بود.او در بیانیه اش اساتید دانشگاه را به گرایش به بورژوازی متهم کرد و اصطلاحی که همان ایام مد شده بود را به کار برد،" دانشگاهیان گانگستر هستند"! مائوآن بیانیه را بسیار پسندید و دستور داد در روزنامه مردم چاپ شود.خلاصه نوشته یوانزو این بود، که "با حضور مائو دیگر نیازی نیست کسی فکر کند و طرح بدهد".
آیا ما هم قرار است همین راه و روال را ادامه دهیم؟ هر استادی که سخنی داشت و نظر و نقدی، از دانشگاه اخراج شود؟ و اگر کتابی نوشت کتابش اجازه نشر پیدا نکند؟ آیا این شیوه قابل ادامه است؟ با چنین شیوه های تحقیر آمیزی عملا به دانشگاهیان چه پیامی داده می شود؟
به قلم جمیله کدیور
|
احمدینژاد و سران غرب علیه هم موضعگیری کردند؛
احمدی نژاد خطاب به غرب: خودتان را اصلاح کنید، دنیا اصلاح میشود
محمود احمدینژاد در شصت و دومین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد شرکت کرد. محمود احمدینژاد برای سومین سال متوالی پس از آغاز دوران ریاستجمهوری خود در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی و عمدتا شکایات و اتهامات سالهای گذشته علیه غرب و در راس آن آمریکا را تکرار کرده است. بخش بزرگی از سخنرانی 38 دقیقهای احمدینژاد، صرف طرح و بیان آموزههای دینی و نصیحت قدرتهای بزرگ برای بازگشت به راه انبیا، بنیان خانواده و نقش زن در ایران شد.
البته رئیسجمهور در بخشهایی از سخنانش به مشکلات عراق و حضور قدرتها در این منطقه نیز اشاره کرد و بخشهایی از سخنرانیاش را نیز به مسائل پیرامون فلسطین اختصاص داد. احمدینژاد مساله هستهای را نیز مورد اشاره قرار داد. رئیسجمهور بر لزوم اصلاح ساختار سازمان ملل متحد تاکید کرد و پیشنهاد داد که جبهه برادری، دوستی و صلح پایدار بر پایه خداپرستی و عدالت تحت عنوان همبستگی برای صلح تشکیل شود.
رئیسجمهور با اشاره به فضای پرالتهاب کنونی دنیا به برخی چالشهای مهم و اصلی امروز جهان و علل و ریشههای آن اشاره کرد و راههای برونرفت از آنها را بررسی نمود.
وی به تلاش سازمانیافته برای فروپاشی خانواده و کاهش منزلت زن اشاره کرد و افزود: خانواده مقدسترین و باارزشترین بنیاد انسانی است که به منزله کانون پاکترین عشقها و محبت متقابل مادران، پدران و فرزندان و محیط امن برای تربیت نسلهای بشری و بستر شکوفایی عاطفهها و استعدادها، همواره مورد احترام همه اقوام و ادیان و فرهنگها بوده است؛ اما امروز شاهد یک هجمه سازمانیافته از ناحیه دشمنان انسانیت و چپاولگران اقتصادی برای فروپاشی این نهاد اصیل هستیم که با ترویج لاابالیگری و خشونت و شکستن حریمهای عفت و پاکدامنی درصدد انجام آن هستند.
احمدینژاد در ادامه نقض گسترده حقوق بشر و توسعه تروریسم و اشغالگری را از دیگر چالشهای کنونی دنیا نامید و گفت: امروز به بهانههای گوناگون کشورها را اشغال و ناامنی و اختلاف ایجاد میکنند و همینها را بهانه استمرار اشغالگری قرار میدهند. بیش از 60 سال سرزمین فلسطین به عنوان جبران خسارتی که در جنگ در سرزمین اروپا دیدهاند، در اشغال رژیم غیرقانونی صهیونیستی است.
احمدینژاد با ابراز تاسف از اینکه برخی قدرتها جز برای خود و حزب و گروهشان برای هیچ انسان و ملتی ارزش قائل نیستند، گفت: از نظر آنان، حقوق بشر، برابر با درآمدها و منافع کمپانیهای آنان و دوستانشان است. حقوق و حیثیت مردم آمریکا نیز قربانی خودخواهیهای برخی قدرتمندان است.
رئیسجمهور یکی دیگر از چالشهای کنونی بشر را هجمه به فرهنگهای بومی و تحقیر ارزشهای ملی ملتها عنوان کرد.
احمدینژاد یکی دیگر از چالشهای عرصه کنونی جهان را نقض قوانین و حقوق بینالملل و نادیدهگرفتن تعهدات بینالمللی دانست و گفت: برخی کسانی که خود واضع قوانین بینالمللی هستند، آشکارا و به راحتی آن را نقض و سیاست تبعیضآلود و دوگانه اعمال میکنند. قانون خلع سلاح اتمی را وضع میکنند؛ ولی هر روز نسلهای جدیدی از آن را آزمایش و انبارها را پر میکنند. منشور ملل متحد را تنظیم کردهاند؛ ولی حق استقلال و حاکمیت بر سرنوشت ملتها را محترم نمیشمارند، قراردادهای رسمی خود را به راحتی و با تغییر سیاست زیر پا میگذارند و به قوانین مربوط به حفظ محیط زیست تن نمیدهند.
رئیسجمهور به موضوع هستهای کشورمان نیز در جریان این سخنرانی اشاره کرد و گفت: موضوع هستهای ایران یک نمونه آشکار از عملکرد این سازوکارها و اندیشه حاکم بر آنان است. همه میدانید، ایران عضو رسمی آژانس و پایبند به قوانین و مقررات آن است و بیشترین همکاری را در تمام زمینهها داشته است. همه فعالیتهای ایران صلحآمیز و کاملاً شفاف بوده است. طبق اساسنامه هر عضو آژانس، حقوق و تکالیفی دارد. مکلف است در مسیر صلحآمیز حرکت و تحت نظر آژانس به دیگر اعضا برای بهرهمندی از چرخه تولید سوخت یاری کند و حق دارد که از حمایت آژانس برخوردار باشد و طبق قوانین با کمک سایر اعضا و آژانس چرخه تولید سوخت را در اختیار بگیرد. ایران تاکنون همه تکالیف خود را بجا آورده است ولی از حق کمکهای فنی سایرین و آژانس و در مقاطعی از حمایت آژانس نیز بیبهره بوده است.
رئیسجمهور افزود: در مدت دو سال اخیر بارها و بارها ملت ایران به واسطه سوءاستفاده قدرتها از شورای امنیت مورد اتهام و حتی تهدید نظامی و تحریمهای غیرقانونی قرار گرفت ولی به لطف ایمان به خدا و وحدت ملی، گام به گام جلو رفت و اینک کشور ایران به عنوان دارنده چرخه تولید صنعتی سوخت هستهای با کاربرد صلحآمیز شناخته شده است. متاسفانه شورای امنیت در این موضوع بسیار روشن حقوقی تحت تاثیر فشار برخی قدرتهای زورگو نتوانست عدالت را برپا دارد و از حقوق ملت ایران پاسداری کند. وی افزود: من رسماً اعلام میکنم که از نظر ما موضوع هستهای ایران خاتمه یافته و به یک امر عادی در آژانس بدل شده است. امروز سوالهای مهم و فراوانی درباره فعالیتهای هستهای برخی از همین قدرتها در آژانس مطرح است که باید بررسی شود. البته ملت ایران همواره آماده گفتوگوی سازنده با همگان بوده و خواهد بود. احمدینژاد خطاب به کسانی که حدود پنج سال مزاحم ملت ایران شدند، گفت به مردم بافرهنگ و تمدنساز سرزمینم توهین کردند و اتهامها زدند، نصیحت میکنم که از تاریخ و اقدامات اخیر خود عبرت بگیرند، با ملت بزرگ ایران بسیار بدرفتاری کردند ولی توجه کنند که با دیگر اعضای سازمانهای بینالمللی چنین نکنند و آبروی سازمانهای جهانی را قربانی خواستههای خود نکنند. امروز ملتها بیدارند و میایستند. شما خودتان را اصلاح کنید دنیا اصلاح میشود. ملتها خوبند و میتوانند با هم در صلح و صفا زندگی کنند. آنها بکوشند به ملتهای خودشان خدمت کنند، دیگران نیازی به آنها ندارند.
سخنرانی محمود احمدینژاد در جمع دانشگاهیان دانشگاه کلمبیا
متن کامل سخنرانی که بعدازظهر دوشنبه به وقت محلی انجام شد به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه
رئیس محترم و دانشگاهیان عزیز، اساتید و دانشجویان
ابتدا سلام عرض میکنم و خداوند عزیز حکیم را شاکرم که توفیق حضور در یک محیط علمی و در جمع جویندگان حقیقت و پژوهشگران عرصه علم و معرفت را عنایت فرمود.
میخواهم در این جلسه ارزشمند درباره ارزش علم و عالم با شما سخن بگویم.
اساتید و علما، چراغهای فروزانی هستند که هر کدام در عرصه، نورافشانی و وادیهای تاریک و مبهم را روشن میکنند و بشر را از سردرگمی و جهل نجات می دهند.
کلیدهای فهم واقعیتهای جهان در دست دانشپژوهان و معرفتجویان است.
عرصههای کشفنشده و عوالم ناپیدا و علوم دست نیافته اندازه ندارد و پنجرههای بسته با مجاهدت و تلاش عالمان به سوی حقایق گشوده میگردد.
با هر تلاش دریچهای باز میشود و حقیقتی مکشوف میگردد.
در هر زمان که شان رفیع علم و معرفت محفوظ مانده و عالمان و محققان با احترام و تکریم مواجه بودهاند بشر گامهای بلندی در تعالی و کمال مادی و معنوی برداشته است و بالعکس در هر دوره که علم و عالم مغضوب و منفور بودهاند، آن دورهها در تاریخ بشر ، تاریک بوده و بشریت در زندان جهل و غفلت خود محبوس مانده است.
اگر فطرت بشر که رمز تداوم حقیقتجویی و تلاش برای کشف حقایق است نبود، انسان در اسارت جهل باقی میماند و راههای سعادت بشر مفتوح نمیشد.
فطرت ودیعه ماندگار خداوند تعالی در نهاد انسان است.
همان خدایی که بشریت را به جهان آورد و معرفت را اولین و بزرگترین هدیه خویش به او معرفی کرد تا بشر بتواند او را بشناسد.
در داستان حضرت آدم علیهالسلام محاجهای بین ملائکه و خداوند در گرفت. آنان بشر را موجودی سفاک و ماجراجو پنداشتند و به خداوند اعتراض کردند، پاسخ این بود من میدانم چیزی را که شما نمیدانید. آن گاه خداوند حقایق عالم را به آدم آموخت و او به فرمان خدا آنان را بر ملائکه عرضه کرد.
آنان از درک حقایق عاجز ماندند و سپس خداوند فرمود نگفتم من عالم غیب آسمانها و زمین هستم، این چنین بود که آدم مسجود ملائکه شد.
در ماموریت همه انبیاء الهی سخن اول تلاوت آیات و نشانههای حق و تعلیم کتاب و حکمت همراه با تزکیه و پاکی بوده است و در مورد حضرت عیسی آمده است: "ویعلمه الکتاب و الحکمه و التوریه و الانجیل و رسولا الی بنی اسرائیل انی قدجئتکم بایه من ربکم"
یعنی به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل میآموزد و او پیامبر به سوی بنیاسرائیل است به راستی که من از جانب خدا نشانهای آوردهام.
قران کریم سوره آل عمران اولین کلامی که بر پیامبر اسلام نازل شد دستور به خواندن بود.
اقرا باسم ربک الذی خلق (بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد) و در ادامه فرمود اقرا و ربک الاکرم (بخوان به نام پروردگارت که گرامیترین است) الذی علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم (او که با قلم آموخت و آموخت به انسان آنچه را نمیدانست)
ملاحظه میفرمایید که در چند آیهای که اول بار بر پیامبر اسلام نازل شد بحث از قرائت، تعلیم و قلم است و این آیات خداوند را به عنوان معلم انسان معرفی میکند معلمی که به انسان هر چه را که نمیدانست آموخت.
در بیانی دیگر رسالت پیامبر اسلام را این طور بیان میفرماید که او کسی است که از بین مردم عامی پیامبری را از خودشان برانگیخت تا آنان را از آلودگیهای فکری و اعتقادی و اخلاقی پاک کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد.
تمام سخن و پیام انبیاء الهی عبور دادن انسان از تاریکیهای جهل، غفلت خرافه، اخلاق ناصواب و اندیشههای نادرست به سوی علم، معرفت، نور و اخلاق صحیح است.
علم را به نور معنا و تعریف کردهاند، علم یعنی روشنایی و علم حقیقی علمی است که بشر را از گمراهی نجات دهد و نافع به حال او باشد.
در یکی از تعابیر بلند آمده است که علم نوری است که خداوند در قلب کسانی که بخواهد میافکند.
در این بیان علم هدیهای الهی و قلب جایگاه این هدیه معرفی شده است.
اگر قبول کنیم که علم به مفهوم نور است آنگاه دایره آن از حوزه علوم تجربی فراتر میرود و هر حقیقت پیدا و پنهانی را شامل میشود.
یکی از ستمهای بزرگ به علم، محدود کردن دایره آن به علوم تجربی بوده است در حالی که گستره علم بسیار وسیعتر است. حقایق عالم محدود به حقایق مادی نیست و ماده سایهای از حقیقت بالاتر است و خلقت مادی تنها یک طبقه از خلقت عالم، است.
انسان نمونهای از خلقت است که جمع ماده و روح است و روح و جوهر انسانی بر مادیت و جسم او غلبه دارد.
نکته بسیار مهم دیگر ارتباط علم با پاکیزگی روح و جان و اخلاق و رفتار است. در تعلیمات انبیاء الهی یک حقیقت همواره باید مقارن و مصاحب یعنی همیشه همراه علم باشد و آن پاکی روح و اخلاق نیکو است.
علم و معرفت با معنای وسیعی که گفتم یک حقیقت زلال و پاک است. علم روشنایی است، کشف است و آن عالم و پژوهشگری میتواند به این حقیقت دسترسی یابد که او هم پاک و زلال باشد و اندیشههای غلط، اوهام و خرافات و یا وابستگیهای مادی و خودخواهیها مانع او از ادراک و پذیرش حقایقی که کشف میشوند، نگردد.
دوستان عزیز، فرهیختگان، حضار محترم
علم و معرفت آفاتی نیز دارد.
شاید بزرگترین آفت آموختن و یاددادن و اندیشه و تحقیق، خودخواهیها و آلودگیها و وابستگیهای مادی و منافع شخصی باشد.
دلبستگیهای مادی، انسان را در نقطه مقابل حقایق عالم قرار میدهد، انسان آلوده و وابسته در پذیرش حقیقت مقاومت میکند حتی اگر آن را پذیرفت در برابر آن تمکین و از آن تبعیت نمیکند.
بسیارند عالمانی که حقایق را میدانند اما به آن ایمان نمیآورند و خودخواهیها اجازه نمیدهد حقیقت را قبول کنند.
آیا کسانی که در طول تاریخ بشریت، جنگها را تحمیل کردهاند از درک این حقیقت که جان و مال و ناموس و سرزمین و حقوق انسانها محترم است عاجز بودهاند یا اینکه میدانستهاند اما به آن ایمان نیاورده و در برابر آن تمکین نمیکردند.
تا قلب انسان خالی از کینه، حسد و خودخواهی نشود، در برابر حقیقت، روشنایی و علم تمکین نمیکند.
علم نوری است که حامل آن باید پاک و منزه باشد.
اگر بشریت به بالاترین علوم مادی و معنوی دسترسی پیدا کند اما علما و دانشمندان پاکیزه نباشند آن را در خدمت بشریت قرار نخواهند داد آنگاه ممکن است چند حالت اتفاق بیافتد.
تنها بخشی از حقایق را که به نفع آنان است در اختیار مردم قرار دهند و بخشهایی از آن را کتمان کنند چنانکه حتی بعضی از علمای ادیان الهی در گذشته چنین کردند. و متاسفانه امروز نیز برخیاز پژوهشگران و دانشمندان حقایقی را از مردم پنهان میکنند.
اگر علم و عالم در خدمت منافع شخصی، گروهی و حزبی قرار گیرد معالاسف در جهان امروز قدرتمندان زورگو بسیاری از عالمان و علوم مختلف را در اختیار خویش گرفتهاند تا ملتها را چپاول کنند و همه فرصتها را در انحصار خود بگیرند. شما میبینید:
- با استفاده از ابزار و شیوههای علمی ملتها را فریب میدهند. اقدامات خود را توجیه میکنند، برای آنان دشمنان فرضی و فضای ناامنی و ترس ایجاد میکنند تا به نام مبارزه با ناامنی و تروریسم همه امور را تحت کنترل خود بگیرند.
آزادیهای فردی و اجتماعی ملت خود را نیز نقض میکنند و حتی به حریم خصوصی افراد هم احترام نمیگذارند، تلفنها را شنود و رفت و آمدها را کنترل و ناامنی روانی ایجاد میکنند و با استفاده از چنین فضایی اقدامات جنگطلبانه خود در نقاط مختلف دنیا را توجیه میکنند.
- با استفاده از شیوهها و برنامهریزیهای علمی و دقیق، فرهنگهای بومی را که حاصل هزاران سال تلاش، تعامل و خلاقیت و هنرورزی ملتها است مورد حمله قرار میدهند.
تلاش میکنند با نابودی آن، مردم را بیهویت و رابطه آنان را با تاریخ و ارزشهای خود قطع نمایند. با القاء خصلتها و روشهایی که ملتها را به ذلت تقلید و مصرفگرایی، سلطهپذیری، ترس، احساس حقارت و ناتوانی میکشاند زمینه را برای به یغما بردن منابع مادی و معنوی آنان فراهم میکنند.
- ساخت بمبها و سلاحهای مخرب اتمی، میکروبی و شیمیایی نتیجه دیگری از دستاندازی قدرتهای بزرگ به ساحت علم و تحقیق است.
اگر نبود همکاری برخی از عالمان و محققان نسلهای مختلف بمبهای اتمی و میکروبی، شیمیایی و نوترونی تولید نمیشد. آیا سلاحهای مزبور برای دفاع از امنیت جهانی است؟ برافراشتن چتر تهدید دائمی اتمی چه دستاوردی برای بشریت دارد؟
اگر جنگ اتمی بین قدرتها رخ دهد چه فاجعه بشری اتفاق خواهد افتاد.
آثار تشعشعات بمبهای ناکازاکی و هیروشیما در نسلهای جدید مردم آن مناطق هم دیده میشود و معلوم نیست تا چند نسل دیگر ادامه خواهد داشت.
آثار تشعشعات اورانیوم ضعیف شده مصرفی در ابتدای جنگ در عراق روی مردم میتواند محل مطالعه و تحقیق باشد.
این فجایع بشری وقتی اتفاق میافتد که علم عالمان در خدمت ظالمان قرار گیرد.
دانشگاهیان محترم
خداوند، پاکان، پیامبران و صالحان را شایسته دریافت علم و معرفت قرار داد چون میدانست علم هم نور و هدایت و ابزار خدمت به بشریت است و هم میتواند حجاب و سلاحی علیه بشریت باشد، از این رو سفارش فرمود که آموختن با پاکی و صداقت همنشین باشد .
در رسالت پیامبران، هم پالایش و تزکیه و زدودن خودخواهیها و دنیاطلبیها و هم تبلیغ کتاب و علم و حکمت را قرار داد.
اگر علم و پاکی با هم قرین شود، هم عالم، علم را بهتر دریافت میکند و هم مردم از علم او به درستی منتفع میشوند.
اگر تاریخ را ملاحظه کنید هرچه خوبی و خیر به بشریت رسیده است از ناحیه عالمان پاکیزه است همانها که علم و معرفت خویش را در خدمت بشریت قرار دادهاند و هدف آنان روشن کردن راه و کشف حقایق و کمک به سعادت و کمال بشریت بوده است.
این عالمان هر چه در علم جلوتر رفتهاند نسبت به مردم تواضع بیشتری داشته و از اخلاق نیکوتری برخوردار بودهاند.
معمولا علمای پاک اخلاق و پاک رفتار، رهبران فکری، معلمان اخلاق و مصلحان بشر نیز بودهاند.
همه مصلحان بشریت ابتدا عالمان و معلمان خوبی بودهاند. در روایتی از بزرگان دینی آمده است آن هنگام که عالم فاسد شود عالم به فساد کشیده میشود و اگر عالم صالح باشد عالم درست میشود.
علم دریچهای به سوی خدا و میوه آن عمل است. عالمان باید در قبال علم خود احساس مسوولیت کنند. عالمان بیعمل مانند درختان بیثمر هستند، عالمان حقیقی در برابر نابسامانیها، رنجها و بیعدالتیها ساکت نمینشینند و علم خود را ظاهر و مردم را آگاه میسازند.
عالمان در برابر ستمگران و زورگویان بپا میخیزند و اجازه نمیدهند جاهلان دروغ بگویند و مردم را فریب دهند و حقوق آنان را ضایع کنند.
ساحت علم یک ساحت قدسی و الهی و علم امانت خداوند جهان است. ورود ناپاکان به این عرصه، ظلم به بشریت است.
قدرتمندان زورگو هم علم را به نفع مطامع خود مصادره میکنند و هم با زورگویی اجازه نمیدهند عالمان و اندیشمندان وارد عرصههایی شوند که کشف حقایق در آن عرصهها موجب رسوایی آنان میشود. این شرمآور است که قوانینی تصویب میشود که طبق آن، تحقیق در مورد برخی وقایع تاریخی ممنوع میشود و محققینی که در آن عرصهها وارد شوند مجرمشناخته و بهتحمیل زندان با پرداخت جریمه محکوم میگردند.
بزرگترین و واضحترین حقیقت جهان، خداست. همه عالم و هر چه در اوست، نشانه اوست و درعینحال باب تحقیق و مطالعه در اصل وجود خداوند همچنان باز است و کسی را به جرم مطالعه و تحقیق در بود و نبود خدا محاکمه و زندانی نمیکنند و چه بسیار کسانی که با مطالعه و تحقیق به خدای بزرگ ایمان میآورند.
در معارف اسلامی آمده است که شک مقدمه یقین است مشروط بر اینکه انسان در آن متوقف نماند لذا چه اشکالی دارد که اجازه دهند در وقایع تاریخی هم تحقیق و مطالعه شود تا ابعاد وقایع شفافتر شود.
خصلت علتجویی و سوال کردن تا ابد همراه بشر خواهد بود چرا که در غیر این صورت، کمال و پیشرفتی حاصل نخواهد شد.
تاسف دیگر از ایجاد انحصار توسط برخی قدرتهای بزرگ در ساحت علم و حتی مخالفت با پیشرفتهای علمی دیگران است.
این هم از عجایب عصر ماست که برخی قدرتهای بزرگ نمیخواهند شاهد پیشرفت ملتهای دیگر باشند و با هزار بهانه، تهمت و فشار سیاسی و اقتصادی، مانع توسعه علمی دیگران میشوند، همه اینها ناشیاز دوری آنان از ارزشهای انسانی و اخلاقی و مکتب انبیاء الهی است. آنان برای خدمت به بشریت تربیت نشدهاند.
علما و اندیشمندان محترم
خلاصه کلام این که علم و معرفت بالاترین هدیه خداوند به بشر است و فطرت کمالطلبی و حقجویی بشر همیشه او را در تکاپوی علم آموزی و کشف حقایق نگه داشته است.
علم باید با اخلاق و تزکیه همراه باشد تا هم عالم و محقق به درستی آن را دریافت کند و هم بشریت به خوبی و به درستی از آن استفاده کند، عالمان پاکیزه نه فقط چراغهای هدایت، بلکه مصلحان بشری نیز هستند.
نباید اجازه داده شود قدرتمندان زورگو به ساحت علم دستاندازی کنند، علوم را مصادره و در خدمت مطامع خود علیه بشریت بکار گیرند و یا اینکه عرصههای تحقیق را محصور و محدود کنند.
ساخت علم، ساحتی قدسی است که باید پاکیزه بماند، خداوند بر همه حقایق آگاه است و عالم و معلم و محقق را دوست دارد.
به امید روزی که عالمان صالح، حاکمان جهان باشند و مصلح کل که عالم الهی و صالح است به همراه مسیح بر جهان حکومت کنند.
|
شرکت کنی .ACEخرسندیم ازاین که تصمیم گرفتی در مسابقه
مسابقه همرا با جوایزی است که به رسم یادبود به سه نفر از برگزیدگان اهداء میگردد.
هرچند ممکن است جوائز ارزش مادی چندانی نداشته باشند ، ولی حتم داریم، ماندگار رابطه ایست که ایجاد خواهد شد و یادبود بهانه .
درصورت تمایل میتونی برداشت خودتت رو از اشعار زیر ( برگرفته از غزلیات حضرت حافظ ) درقالب عکس یا نوشتار ( حداکثر پنج خط )برایمان بفرستی.
هیچ ترتیب و آدابی مجوی
هر چه میخواهد دل تنگت بگو
جوائز مسابقه
نفر اوّل : اشتراک رایگان یک ساله اینترنت
نفر دوّم : اشتراک رایگان شش ماهه اینترنت
نفر سوّم : اشتراک رایگان سه ماهه اینترنت
ای بخت سرکش تنگش به بر،کش
گه جام زر کش ، گه لعل دلخواه
از دست زاهد کردیم توبه
وز فعل عابد استغفرلله
جانا چه گویم شرح فراقت
چشمی وصد نم، جانی و صد آه
کافر مبیناد این غم که دیدست
از قامتت سرو ، از عارضت ماه
ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل ، شیخان گمراه
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا ! آه ازدلت ، آه
آئین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
|
از شورای نگهبان و دولت انتظار میرود، مصوبه کمیسیون اجتماعی را که به صورت اصل 85 انجام شده به عنوان قانون جامع خدماترسانی به ایثارگران اجرایی کند. در همینجا لازم میبینم اقدام بیمنطق آمریکا در اهانت به سپاه پاسداران را محکوم نمایم. مرحوم عبدا... مستوفی دیوانی سرشناس دوره قاجار در کتاب ارزشمند <شرح زندگانی من> در جایی نوشته است: <امینالدوله صدراعظم مظفرالدین شاه معتقد بود که باید حاجت کشور را از مالالتجارههای خارجی با ایجاد کارخانهها رفع کرد، زیرا خوب میفهمید که واردات ایران خیلی زیادتر از صادرات آن است و با این وضع زندگی که حتی اسبها روسی شده است، عنقریب بقیهالسیف طلاهایی که از قدیم در ایران بوده و آنهایی که نادرشاه از هندوستان به این کشور آورده است به وسیله بانک شاهی انگلیس و بانک رهنی روس در ایران خارج و روز به روز قوت خرید پول نقره کمتر خواهد شد.> ملاحظه میکنید که یکصد سال پیش امینالدوله صدراعظم مظفرالدین شاه که او نیز قصد داشت اصلاحاتی در اوضاع اقتصادی ایران به عمل آورد نگران آن بود که ذخیره مالی کشور پایمال و صرف واردات شود و امروز نیز آن بیم و هراس همراه با نگرانی بیشتر برای از دست رفتن سرمایه مالی و سرمایه اعتماد مردم پابرجاست. دو سال پیش به مردم وعده داده شد که انتظار زندگی بهتر و فردایی پرامید را داشته باشند و جوانان توسن تیزپای خویش را برای رسیدن به قلههای سعادت زین کنند و خوشبختانه بخت نیز یار شده، کشور صاحب بیسابقهترین درآمدهای نفتی شد و دولت نهم نیز دستهای حمایتی را پشت خود دید که هیچ دولتی در تاریخ بعد از انقلاب ندیده است. حداقل توقع این بود که بحث بر سر نکبت فقر خاتمه پیدا کند و نشاط فرهنگی در جامعه دوچندان شود، به نظر میرسید چنان فساد و تباهی در هم کوبیده شود که پند زمان شود و کسی قصه نان نخورد اما ظاهرا آنچه تصور شده افسانهای بیش نبوده است. تنها کافی است که نیمنگاهی به مردم مستاجر بیندازیم که امید خود را به برپا کردن سرپناهی برای گذران زندگی از دست دادهاند تا به تحمل درد مردم پی ببریم، دولت نهم سفرهای استانی را فخر میداند و نماد کارآمدی دولت اعلام کرده است که در یک روز سفر به تمامی استانهای کشور 6 هزار و 100 مصوبه داشته که 78 درصد آنها اقتصادی و عمرانی بوده است و به گفته معاون اجرایی رئیسجمهور اجرای 72 درصد آنها قطعی شده یا در حال پایان است. با این توصیف کشور باید غرق پیشرفت باشد و مسوولان به علت ترافیک طرحهای عمرانی وقت سر خاراندن نداشته باشند، اما هرچه چشم میاندازیم کمتر نشانی از تحقق این وعدهها مییابیم.
از دولت محترم تقاضا میکنم حداقل فهرست این 6 هزار و 100 مصوبه را اعلام کند که نمایندگان مردم بدانند دولت دست به چه کارهایی زده و چه کارهایی را در دست اجرا دارد. با توجه به اینکه دولت سفرهای استانی را نقطه قوت خود میداند به مردم گزارش دهد که بهواقع چه تعدادی از مصوبات را اجرایی کرده که مبادا به دولت وعدهها معروف شود. نقدا حتی مصوبات استانی در سایت ریاستجمهوری که بخشی را به عنوان سفرهای استانی دارد، درج نشده است. آیا با این اوصاف حق نداریم بگوییم با دولت وعدهها روبهرو هستیم نه دولت کار؟ این در حالی است که رسانه ملی، به وسیله تبلیغاتی دولت تبدیل شده است. حال این همه را در کنار این پرسش قرار دهیم که حساب ذخیره ارزی چه شد؟ و درآمد بالای ارزی به کجا رفته است و آیا حق نداریم بیشتر از امینالدوله نگران وضعیت کشور در این برهه حساس باشیم؟ ...
دولت نهم با شعار عدالتمحوری، رفع فقر و فساد و تبعیض و مهرورزی بر سرکار آمده و خود را دولتی اصولگرا و ارزشمدار معرفی میکند. اما به نظر بسیاری احساسمحوری، جایگزین عدالتمحوری شده و برای اجرای عدالت هیچ برنامهای دیده نمیشود، بیشتر تصمیم ها خلقالساعه و احساسی هستند، بیشترین مانور برای اجرای عدالت مربوط به سفرهای استانی است، اما در سفر به استان اصفهان 3 هزار میلیارد تومان تسهیلات زودبازده اختصاص یافت، اما برای 3 استان آذربایجانشرقی و غربی و اردبیل کمتر از 2 هزار و 500 میلیارد تومان. من مطمئنم این تصمیمها مغرضانه نبوده بلکه بر اساس احساسات بوده و نه از روی برنامه. بنا به اعلام وزیر رفاه و تامین اجتماعی مبنی بر زندگی10 میلیون نفر در زیر خط فقر، پس در 2 سال گذشته دولت در رفع فقر نیز موفق نبوده بلکه فقر بیشتر شده است و زمانی که فقر افزایش پیدا میکند طبیعی است که فساد نیز افزایش یابد. بنا به اعلام مسوولان بهزیستی شاخصهای فساد و ناهنجاری در برخی موارد در یک سال گذشته به 130 درصد افزایش یافته است. درخصوص مهرورزی شاهد هستیم که منتقدان با تندترین برخوردها روبهرو میشوند، نمیدانم مهرورزی را چگونه تعریف میکنند؟! اگر برخورد شدید با منتقدان، تعطیل کردن نشریات و بیکار کردن شاغلان در آنها و کنار زدن نیروهای مجرب و توانمند مهرورزی است، پس کینهتوزی چه تعریفی دارد؟! سایتهای متعلق به دولت که با زشتترین و غیراخلاقیترین شیوهها به تخریب شخصیتهای بزرگی مثل آیتا... هاشمیرفسنجانی یار امام و رهبر انقلاب و شکنجهدیده انقلاب و از استوانههای نظام یا حضرت حجتالاسلام محمد خاتمی روحانی برجسته و معلم اخلاق که چهرهای پذیرفته شده برای جهانیان است و از افتخارات نظام محسوب میشود، کروبی، محسن رضایی، قالیباف و همه کسانی که احساس میکنند ممکن است زمانی در انتخابات آتی رقیب آنها باشند میپردازند که آقای حدادعادل ریاست محترم مجلس یا آیتا... هاشمیشاهرودی به خاطر انتقاد کوچکی که از دولت کرده بودند مورد حمله واقع شدند. اهانت به شخصیتی که در مجلس خبرگان رای اول مردم تهران را با اختلاف 600 هزار رای از نفر دوم کسب کرد. تخریب شخصیتی که با 22 میلیون رای مردم ریاستجمهوری را تحویل داد چه مفهومی دارد؟ای کاش این سایتها و نشریات از سوابق انقلابی روحانیای که با تکیه بر او فحاشی میکنند بنویسند تا معلوم گردد آنان که از امام و نظام و ولایت و ارزشهای دینی میگویند و دیگران را تکفیر میکنند چقدر در انقلاب اسلامی نقش داشتهاند و یا در حفظ آن موثر بودهاند؟ فردی که با زیر سوال بردن تمام ارزشهای انقلاب به فحاشی میپردازد به فتوای کدام فقیه عمل میکند؟! آزادی بیان از اصول انقلاب اسلامی است و اشکالی ندارد که حرفهایتان را بزنید اما اولا چرا برای بهتان گفتنتان هم از دین و ارزشهای انقلاب هزینه میکنید؟ ثانیا چرا اجازه نمیدهید دیگران نیز حرف خود را بزنند؟ چرا این همه سایت خبری در کشور فیلتر شده است؟ چرا این همه نشریه تعطیل میشود؟ چرا نشریات اجازه نشر واقعیات و انتقادات را ندارند؟ البته اینکه به نام اصول و به نام دین چنین تخلفاتی انجام میشود علتش روشن است. سوءاستفاده با این وسعت و تخلفات به این بزرگی باید با تکیه به ابزار محکمی باشد اما مطمئن باشید آتش این سوءاستفادهها که جامعه را آزار میدهد گریبان خودتان را هم خواهد سوزاند
آمار اشتغال و بیکاری
یکی از مهمترین شاخصهای تعیینکننده و جهتدهندهء اقتصاد هر کشوری «آمار اشتغال و بیکاری» است. علت این موضوع آن است که میزان رشد اقتصادی، تورم، توزیع عادلانه درآمد و فقر همبستگی کاملی با میزان اشتغال و بیکاری در یک جامعه دارند و به ویژه در کشورهای در حال توسعه، اصلیترین عامل در جهت فقرزدایی و رشد اقتصادی ایجاد اشتغال و فرصتهای شغلی پایدار به ویژه در بخش صنعت است و بر همین اساس در برنامهریزی و عملکرد دولتها حساسیت بالایی نسبت به میزان این شاخص و روند حرکتی آن وجود دارد.
برپایهء آمار ارایه شده در جدول شمارهء 2 قانون برنامهء چهارم توسعه جمعیت بیکار کشور در سال 1383 برابر 662ر2 میلیون نفر و نرخ بیکاری 3/12 درصد گزارش شده است، برپایهء آمار استخراج شده از نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1385 تعداد بیکاران در این سال برابر 991ر2 میلیون نفر و نرخ بیکاری 75/12 درصد گزارش شده است، به عبارت دیگر در دو سال 84 و 85 بر تعداد بیکاران 329 هزار نفر و بر نرخ بیکاری 45/0 واحد درصد افزوده شده است و البته این محاسبه برپایهء فرض درستی آمار برآوردی جدول برنامه و تعریف یکسان از بیکاری و اشتغال در هر دو مرجع انجام شده است، در غیر این صورت کار محاسبه و مقایسهء «آمار اشتغال و بیکاری» بسیار مشکل میشود.
حال با توجه به آنچه آمد به این سخنوزیر محترم کار و امور اجتماعی توجه کنید: «تعداد بیکاران کشور براساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن به 9/2 میلیون نفر کاهش یافته است. سرشماری نشان میدهد که تعداد بیکاران در دو سال گذشته نه تنها افزایش نداشته بلکه کمی کاهش نیز نشان میدهد.» ملاحظه میشود که جز رقم 9/2 میلیون نفر بیکار بقیهء مدعای ایشان نادرست است و جالب اینکه خود ایشان در ادامهء سخن به گونهای نادرستی این مدعا را بیان کردهاند: «طبیعی است وقتی نزدیک به سه میلیون بیکار در کشور وجود دارد، مردم آثار ملموس تلاشهای انجام شده برای کاهش بیکاری را لمس نکنند. اگر تلاشهای دو سال گذشته نبود به ترتیب 2/1 میلیون نفر در سال 84 و 3/1 میلیون نفر در سال 85 به این تعداد بیکار کشور افزوده شده بود.» به گفتهء وزیر محترم در دو سال گذشته 5/2 میلیون نفر وارد بازار کار شدهاند و باز با استناد به مدعای ایشان در گفتوگو با رسانهها در دو سال گذشته، عملکرد اقتصاد کشور منجر به ایجاد 1950 هزار فرصت شغلی شده است، حال با یک محاسبهء ساده دریافت میشود که در نتیجه باید 550 هزار نفر بر تعداد بیکاران در این دو سال افزوده شده باشد پس این مدعا که: «تعداد بیکاران در دو سال گذشته نه تنها افزایش نداشته بلکه کمی کاهش نیز نشان میدهد» نادرست است و برپایهء نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 85 آمار بیکاری هم به لحاظ عدد مطلق و هم به لحاظ رقم نسبی حاکی از افزایش است و لابد وزیر محترم که این چنین با آمار سخن میگویند باید دقت لازم را در ارایهء نتایج مرتبط داشته باشند و البته واقعیت سرسختتر از هر آمار و مدعایی است!
هر چند افزایش چشمگیر بودجهء عمومی کشور طی دو سال گذشته و پرداخت تسهیلات دستوری فراوان توسط بانکهای دولتی باید خروجی اشتغال به میزان مورد ادعای وزیر محترم را در پی داشته باشد و نویسنده امیدوار است که اینگونه باشد و اگر اینگونه باشد باید به دولت نهم برای ایجاد این رقم فرصت شغلی طی دو سال گذشته تبریک گفت، اما به نظر میرسد دولتمردان باید در عین عنایت به «آمار اشتغال و بیکاری» به پایداری و جایگاه شغل ایجاد شده نیز توجه و تامل داشته باشند و به ویژه آمار تفکیکی بخشها را ارایه دهند. با توجه به نرخ رشد تولید ناخالص داخلی در دو سال گذشته که تفاوتی با سالهای اجرای برنامهء سوم توسعه ندارد و همچنین نرخ رشد سرمایهگذاری پایین بخش صنعت در این دو سال، به جد میتوان گفت عمدهء اشتغال ایجاد شده در بخشهایی بوده است که ارزش افزودهء کمتری نسبت به بخش صنعت داشته و از پایداری کمتری نیز برخوردارند و نگرانی اشتغال و رشد نرخ بیکاری همچنان در دامن اقتصاد ایران وجود دارد.
رجبعلی مزروعی
|
سقای بی ریای آقای رئیس جمهور و عصبانیت آیت الله توسلی
یک آقایی به نام آقای سقای بیریا که مشاور رئیس جمهور در امور روحانیت و عضو هیأت علمی مؤسسه امام خمینی – یعنی همان مؤسسه آقای مصباح – است، در قم افاضات شیرینی فرمودهاست. مثلاً گفتهاند جمهوری اسلامی توسط اصلاح طلبان برای مردم به کفر تبدیل شده است. خوب مشاور رئیس جمهوری که خودش خبر دارد در قم و در میان بزرگان آن، چه نگاهی نسبت به آقای احمدینژادشان هست و ایشان نتوانسته این سایه سنگین اعتراضات حوزه بر دولت را به عنوان وظیفه سازمانی کمرنگ کند، طبیعی است که از مأموریت آقای خاتمی توسط مراجع بزرگی مثل آیت الله وحید خراسانی، آیت الله صانعی، آیت الله سیستانی، آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله صافی چهقدر باید عصبانی باشد؛ آن هم چند روز بعد از بازی رسانهای دست دادن آقای خاتمی. به این آقای سقای بیریا در حوزه آقای رئیس جمهور یا اصلاً توجهی نمیشود و اطلاعات به وی نمی دهند و یا می داند و در یک دروغ آشکار گفته است که از میان علما و مراجع عظام تنها آیت الله صانعی به خاتمی برای جلوگیری از تخریب اماکن مقدس مأموریت داده است. آیت الله توسلی که همواره در خدمت امام بوده و خودش به قم رفته و در مورد مأموریت این مراجع مستقیماً واسطه بوده است، امروز ظهر زنگ زده بود و حسابی از این دروغگوئی آقای سقای بیریا، مشاور امور روحانیت رئیس جمهور عصبانی بود. توضیح دادم از نظر روانی معلوم است از این کار در بحبوحه روزهائی که تخریب آقای خاتمی از سوی آنها کلید خوردهبود چه رنجی می برند. شما خودشان را عصبانی نکنید. پریشب هم یکی از علمای قم تهران بود. گفته بود آقایی به منزل علما و مراجع میرود و خودش را یکی از مسئولان مجلهی پرتو وابسته به مؤسسه آقای مصباح معرفی میکند و فیلم مشکوک دست دادن آقای خاتمی را برای آنها به نمایش درمیآورد. ما که خودمان از دوستان آقای خاتمی هستیم، اصلاً باور نداشتیم اینقدر آقای خاتمی در بین مردم محبوبیت دارد که مصباحیون اینگونه خود را به آب و آتش بزنند.
روزگار غریبی است!
دومین نشست از جلسات بررسی عملکرد دولت اصلاحات درحوزه جوانان
باران: در آستانه میلاد حضرت علی اکبر (ع) روز جوان دومین نشست از دور دوم سلسله هم اندیشی های بررسی عملکرد دولت اصلاحات در حوزه جوانان، با حضور مهندس مهر علیزاده و مهندس سعید فایقی دو تن از مسوولان حوزه ورزش در آن دوران در محل بنیاد باران برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی بنیاد باران، در این نشست جمعی از جوانان فعال در نهادهای مدنی ورزشی و اجتماعی همراه با شماری از اعضای باران نیز حضور داشتند.
در این نشست مهر علیزاده و فایقی در سخنان خود و نیز پرسش و پاسخ با شرکت کنندگان با بیان روند فعالیت سازمان ورزش در دوران اصلاحات به موفقیت ها و محدودیت های این حوزه اشاره کردند.
در نخستین نشست این هم اندیشی ها در دوره جدید نیز عملکرد حوزه آموزش و پرورش و آموزش عالی در دوره اصلاحات در حوزه جوانان بررسی شد و مرتضی حاجی، وزیر آموزش و پرورش دولت سید محمد خاتمی و مدیر عامل فعلی بنیاد باران در آن نشست ابراز امیدواری کرد باران با حضور فعالانه جوانان، پرنشاط تر به بررسی مطالب حوزه های گوناگون بپردازد.
مشروح گزارش این نشست هم اندیشی باران در حوزه ورزش متعاقبا به روی سایت باران فرستاده می شود.
|
پرتوی که میتابد از کجاست؟...
آن |
|
ماه نیست |
تا |
|
یقین کنی. |
نه |
|
وحشت نمیکنیم. |
روزنامه شرق در روز پنجشنبه 11 مردادماه مصاحبه ای را با آقای باهنر نایب رئیس مجلس هفتم و از چهره های شاخص و فعال جناح محافظه کار چاپ کرد که انگیزه این جوابیه شد. از نظر من آقای باهنر از چهره های باتجربه و معقول جناح مقابل است و به لحاظ فکری و سیاسی رقیب خوبی برای جناح اصلاح طلب که بنده بدان تعلق دارم، است اما نمی دانم چرا در ماه های اخیر که چند مصاحبه با مطبوعات داشته است پا از جاده انصاف بیرون نهاده و در هر مصاحبه مطالبی را به اصلاح طلبان، به ویژه نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم نسبت داده که کاملاً نادرست است و به همین دلیل من به عنوان یکی از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم برای دفاع از خود و همفکرانم ناچار از این پاسخگویی شدم که امیدوارم آقای باهنر بدان توجه لازم را مبذول داشته و پاسخگو باشند. هرچند آقای باهنر تلاش بسیار کرده اند که در این مصاحبه با تمسک به بحث «خودی و غیرخودی» راه را از هم اکنون به روی رقیبان فکری و سیاسی خود ناهموار کرده و ببندند و به گونه ای اعمال «نظارت استصوابی» به شیوه رایج در مجالس چهارم به بعد و به ویژه مجلس هفتم را توجیه کنند اما در ادامه نشان خواهم داد که مطالب (یا بهانه های) مطرح شده از سوی ایشان نادرست است و نمی تواند مبنای چنین توجیه و تطهیری باشد.
1- آقای باهنر در مصاحبه شان برای مصداق «غیرخودی» گفته اند «مثلاً آن آقایی که از تریبون مجلس گفت دین نه تنها افیون ملت هاست بلکه افیون حکومت ها هم هست، چیزی که 50 سال مارکسیست ها در دنیا تعقیب کرده بودند و امام آن را باطل کرد و اعلام کرد که دین نه تنها افیون ملت ها نیست بلکه مهم ترین موتور محرک آزادیخواهی و استقلال طلبی ملت ها می تواند باشد. اما یکی از نمایندگان مجلس ششم آمد و این نظر را نقض کرد.» به طور قطع و یقین می گویم که این مدعای آقای باهنر نادرست و اتهام به یکی از نمایندگان مجلس ششم است که چون فردش را مشخص نکرده اند طبعاً شامل حال همه نمایندگان لابد اصلاح طلب می شود، آقای باهنر با رجوع به مشروح مذاکرات مجلس ششم و جست وجوی رایانه ای به راحتی می توانند دریابند که طرح چنین مدعایی هیچ پایه و مستندی ندارد و من به جد از ایشان می خواهم که مستند این مدعا را عرضه کنند در غیر این صورت باید با اعلام اشتباه از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم عذرخواهی کنند.
2- آقای باهنر در ادامه مصاحبه برای توضیح بیشتر درباره «غیرخودی» و در پاسخ به این سوال که «اما باز هم شخصاً نگفتید مصادیق کسانی که به دشمن چراغ سبز نشان می دهند چه کسانی هستند» گفته اند «بگذارید باز هم با مثال زدن جواب این سوال را بدهم. مثلاً ما در نظام جمهوری اسلامی ایران یک شورای عالی امنیت ملی داریم که مصوباتش با تصویب رهبری لازم الاجراست. این شورا در جریان پرونده هسته ای به این نتیجه رسید که باید ایستادگی کرد و تسلیم اروپا نشد اما برخی در مجلس ششم شورای اسلامی طرح سه فوریتی نوشتند که نباید در مقابل اروپا ایستادگی کرد. اینها غیرخودی هستند.» باز این سخن آقای باهنر نادرست و اتهامی بیش نیست. این دروغی بود که اول بار روزنامه شریعتمدار کیهان ساخت وآنگاه با تکرار این روزنامه ودیگررسانه های اقتدارگرا انچنان درست نموده شد که ظاهر فردی چون با هنر هم باورش شده است، ومعلوم است که بر کیهانیان و من تبعه که ازهفت دولت در خبرسازی آزاد ونا پاسخگو هستند حرجی نیست و نیاز به جوابیه هم ندارند اما خوشبختانه مجلس هفتم آن چنان که همه می دانیم به دست اصولگرایان افتاده و فردی چون باهنر به عنوان نایب رئیس این مجلس به همه اسناد و مدارک و سوابق مجلس ششم دسترسی دارد و خوب است ایشان برای اثبات این مدعا اقامه دلیل و سند کنند. اگر ایشان کمترین ردپایی از نوشتن یک چنین طرح سه فوریتی توانستند ارائه کنند آن وقت حق با ایشان است در غیر این صورت باید به دلیل اتهام زدن از برخی نمایندگان در مجلس ششم عذرخواهی کنند و البته در هر دو مورد فوق به تعبیررایج اهل قضا به دلیل نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی لابد باید مورد پیگرد قضایی قرار گیرند.
3- آقای باهنر در بخشی دیگر از مصاحبه شان ضمن اینکه لطف و مرحمت کرده اند و گفته اند «البته در اصلاح طلبان هم خیلی ها خودی هستند، حتی اکثریت اصلاح طلبان خودی اند» بلافاصله اضافه کرده اند «اما تعدادی از اصلاح طلبان به دنبال این بودند که شورای نگهبان نباشد، در حالی که مطابق قانون اساسی شورای نگهبان متضمن اسلامیت و جمهوریت نظام است. مجلس هم متضمن جمهوریت نظام است. تلاش برای حذف اصولی از قانون اساسی که متضمن اسلامیت و جمهوریت نظام است، ساختارشکنی است.» روشن است که تا وقتی این «تعدادی از اصلاح طلبان» نام برده و معلوم نشوند آن لطف اولیه ایشان هم که «حتی اکثریت اصلاح طلبان خودی اند» نیز افاقه نمی کند و حتی بنده به عنوان یک اصلاح طلب نمی دانم کدام «تعداد از اصلاح طلبان به دنبال این بودند که شورای نگهبان نباشد» وامید وارم ایشان برای این مدعای خود هم اقامه دلیل وسند نمایند، اما این را می دانم که همه اصلاح طلبان بلااستثنا به عملکرد شورای نگهبان در انتخابات ها و اعمال «نظارت استصوابی» ایراد و اشکال و انتقاد داشته و دارند. جالب آنکه آقای باهنر در جایی از مصاحبه شان گفته اند «بگذارید بحث اشخاص را مطرح نکنیم و غیبت ایشان را نکنیم» که درس اخلاقی خوبی برای همه ماست اما چگونه می شود ایشان که این همه محتاط و اخلاقی اند به اصلاح طلبان که می رسد هر چه می خواهند به راحتی می گویند و نسبت می دهند و در واقع غیبت همه آنان را روا و مجاز می دانند؟به نظر بنده آنچه شما مطرح کرده اید نوعی بهانه گیری است (که البته در طرحش هم نادرست مطرح کرده اید) و به نظرم تجربه انتخابات مجلس هفتم نشان داده که نیازی به این بهانه گیری ها نیست، راست و پوست کنده بگویید که ما تعریف خودمان را از «خودی و غیرخودی» داریم و اجازه نمی دهیم که «غیرخودی»ها در انتخابات حضور پیدا کرده و وارد مجلس شوند و قطعاً در این صورت با اطمینان کامل می توانید بگویید که «این بار 90 درصد به پیروزی در انتخابات مجلس هشتم امیدواریم.»
داستان اصلاح طلبان واقتدارگرایان وانتخابات بلاتشبیه مثل آن داستان معروف گرگ وبره وآب خوردنشان شده است! گرگ که در بالا دست آب می خورد وقتی دید بره ای در پائین دست دارد آب می خورد هوس کرد اورا بخورد وبا این انگیزه شروع کرد به بهانه گبری از بره و نهیب زد که چرا آب را گل می کنی؟ وبره جواب داد که اگر گل هم بکنم که تو در آن بالا دستی و کاری به تو ندارد! اما گرگ بدون آنکه به روی مبارک خود بیاورد گفت حالا چرا سر وصدا می کنی؟ و بره بیچاره که هوس گرگ را فهمیده بود پاسخ داد ببین اگر می خواهی مرا بخوری بیا بخور دیگر چرا بیهوده بهانه می گیری؟ آقای باهنر برای خوردن اصلاح طلبان ورد صلاحیت آنها که دیگر نیازی به این همه فلسفه بافی در باره «خودی وغیر خودی» و بهانه گیری نیست! فقط طنز تلخ تاریخ اینکه در کنار گوش کشورما و در یک نظام سکولار جریانی اسلامگرا اجازه حضور در یک انتخابات کاملا آزاد ورقابتی می یابد و برای بار دوم پیروز انتخابات می شود وقوای مقننه و مجریه را در اختیار می گیرد اما در نظام جمهوری اسلامی ایران افرادی که اعلام وفاداری به این نظام وقانون اساسی اش دارند اجازه حضور در انتخابات ونامزدشدن با توجیهات عجیب وغریب از گونه هایی که آقای باهنر بخشی از آنرا باز کرده اندرا نمی یابند! واقعا این درد را به کجا باید برد؟ روشن است که در سایه چنین وضعیتی آقای باهنر و همفکرانش براختی می توانند همانند انتخابات مجلس هفتم نه به پیروزی 90 در صد امیدوار، بلکه به پیروزی 100در صد اطمینان داشته باشند! وباز هم پیروزی خود را در یک میدان غیرآزاد وغیر رقابتی وغیر قاتونی وناسالم جشن بگیرند.
سوال اساسی از آقای باهنر و همفکرانش این است که اگر واقعاً شما «رفتار عمومی مردم را رفتاری عقلایی و حساب شده» می دانید چرا اجازه نمی دهید که خود آنان درباره نامزدها و انتخاب شان تصمیم بگیرند؟ این تناقض بزرگی است که در اعمال همزمان «نظارت استصوابی» و «انتخاب مردم» نهفته است و در سایه نظریه «خودی و غیرخودی» نیز قابل توجیه نیست. آقای باهنر عزیز، شما می توانید بطور شفاف از اندیشه و مشی خود دفاع کنید اما در این مسیر «چرا اتهام می زنید؟» آنهم به کسانی که دستشان از همه جا کوتاه است و امکان چندانی برای پاسخگویی ندارند .
نکته: یاد آور می شوم که متن سانسورشده این جوابیه روز دوشنبه 15 مرداد درروزنامه شرق چاپ شد ،که اگر با متن چاپ شده مقایسه کنید این نهایت دست به عصا راه رفتن این روزنامه ورعایت خط قرمز های نانوشته ونامحدود توسط این روزنامه را نشان می داداما همه این رعایت ها وملاحظات فرا قانونی افاقه نکرد وهیات نظارت بر مطبوعات یکدست اقتدارگرا با تراشیدن دلیلی واهی وکاملا غیر منطبق با قانون بشدت محدود کننده مطبوعات فعلی(مصاحبه با یک خانمی که سوابق بد دارد) بار دیگر این روزنامه را توقیف کرد! واین فرق ما با آقای باهنر وهمفکرانش است . آنها تا دلشان بخواهد رسانه دارند وهرچه می خواهند دل تنگشان می گویند اما ما در همین حد اندک ونازک هم تحمل نمی شویم وتازه به پیروزی 90 درصدی در انتخابات امیدوارند!واقعا که چه پیروزی بزرگی ! اما اگر اندکی خود را مرد میدان انتخابات آزاد ورقابتی و سالم وقانونی می دانند امکانی رویاروی فراهم آورند تا همه حرفهای دو طرف را لااقل بشنوند وداوری کنند واز اینرو از آقای باهنر دعوت می کنم برای رعایت عدل وانصاف ومروت و...در بحث وکلام فرصتی فراهم آورند تا در این باره در منظر عمومی مناظره رودر روی نمائیم تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
|
به نام خداوند جان و خرد
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم
که ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان از وجود من است
دوباره آمدیم با اراده ای راسخ و ژشتی محکم !!!!
***************************
18 تیر از نگاه مصطفی معین
در پست قبلی بمناسبت " سالگرد 18 تیر" ، وبرای ریشه یابی علمی آن فاجعه وپیشگیری ازتکرارآن در آینده،اهمیت وضرورت " آزادی علمی واستقلال دانشگاه " راموردبحث وتاکیدقراردادم وقرارگذاشتیم با توجه به نظرات شما دوستان عزیزم بحث راادامه دهیم.دراین مدت نیزازدیدگاهها وپیشنهادهای فراوان ومفیدتان بهره هاگرفتم. در همین گیرودار بودکه گفتندسرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی (23/4/86 ) باعنوان"ای کاش ما هم وینوگراد داشتیم"به نقد مطلب وبلاگ اختصاص یافته است !
اجازه دهید که بیشترتوضیحی ندهم وقضاوتی نکنم ! این مطلب قبلی وبلاگ ، این سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی ، این پاسخ من درزیر ،وقضاوت عادلانه و داوری منصفانه وبیطرفانه هم با شما دوستان فرزانه ام :
*****
حادثه تلخ یا حکایت تلخ
جناب آقای مسیح مهاجری، مدیرمسئول محترم روزنامه جمهوری اسلامی،نقد وب نوشتی ازاینجانب را دربارة «آزادی علمی و استقلال دانشگاه» دریک وبلاگ شخصی درخوردانستهاندکه سرمقالة یک روزنامه کثیرالانتشاررا به آن اختصاص دهند ودرروزشنبه 23 تیرماه خوداین کاررا با عنوان «ایکاش ما هم وینوگراد داشتیم» به انجام رساندند. من نیز،هم به احترام اینگونه طرح مسأله درعرصة افکارعمومی وهم به حرمت صراحت وادب وسابقة مودت ایشان نکاتی راتقدیم میدارم:
1- میگویندکسی ازحادثة فجیعی مرتب سخن میگفت؛ مشفقی اورا نصیحت کردکه«نگو خوب نیست»، فرد درپاسخ گفت: «گفتن من خوب نیست یا وقوع آن حادثه؟!». به نظرمیرسدحادثة تلخ 18 تیرهم چنین سرنوشتی یافته است؛ من دراینباره انتظارات کمتری ازجناب آقای مهاجری دارم،اگر بنا به خواستة ایشان کمیته وینوگرادی برای «بررسی بیطرفانه و بدون اغماض وقایعی همچون 18 تیروقتلهای زنجیرهای وعملکرد دولتها» نیست،حداقل به حافظة تاریخی میتوان رجوع کرد. نمیدانم چرا فاجعهای که درزمان وقوع خود، تأثرو تأسف همه شاهدان را ازموافقان تا مخالفان دولت اصلاحات آن هم در منظرعمومی در برگرفت،ناظران روحانی ودانشگاهی رادرآن ایام به گریه واداشت ومحکومیت و تقبیح عوامل حادثه را ازسوی شورای عالی امنیت ملی و ارکان ومسئولان عالی نظام درپی داشت، اکنون ازسوی جناب آقای مهاجری نادیده گرفته میشود؟ و نمیدانم چرا سمت و سوی اتهام وتعرض ایشان،قربانیان آن حادثه را از دانشجویان گرفته تا مسئولان آموزش عالی ودولت اصلاحات فرامیگیرد وبه تلویح وتصریح نام اینگونه جهتگیری،تحلیلهای حقیقت یابانه وفراجناحی نامیده میشود؟
2- واقعیت این است که بدترین نوع برخورد جناحی دربرابرنهاد دانشگاه ودانشگاهیان،نداشتن دیدگاه سیاسی نیست، متهم کردن نیروها و مسئولانی است که مدافع استقلال وحرمت ومنزلت وتعهد اجتماعی نهاددانشگاهند . «سرمایة اجتماعی» این کشورمگردرکجاشکل میگیرد ودرکجا آسیب میبیند؟ کاش آقای مهاجری به جای دیدگاه بیرونی ومبتنی برسوءظن نسبت به دانشگاه ،آن نهاد را از درون وبا واقع بینی میدید تا درداوری نسبت به نهاد دانشگاه وابعاد این حادثه ودانشجویان مظلوم آن،چنین دچارشتابزدگی نمیشد.
3- شایسته است جناب آقای مهاجری اطلاعات و«دلایل متقن»خودرادرخصوص عناصروبرنامههای از پیش تعیین شده درایجاد فاجعة کوی دانشگاه وترسیم حادثه درقالب «به راه افتادن اراذل واوباش درخیابانها» ونسبت آن با قتلهای زنجیرهای واظهارات همزمان دولتمردان آمریکایی،انگلیسی،اسرائیلی وترکیهای برای اطلاع مردم ارائه دهند. به ویژه توضیح دهندکه چگونه اطلاعاتی فراترازرییس جمهوروقت،جناب آقای خاتمی دارند که وقوع این حادثه را تاوان پیگیری قتلهای زنجیرهای اعلام کردند؟
4- کورشدن چشم فتنه که مورد نظرجناب آقای مهاجری نیزهست، با ریشهیابی فاجعة کوی و معرفی آمران وعوامل اجرایی آن به جامعه وتبیین ابعادمعنوی ومادی این خسارت وتغییرنگرش نسبت به دانشگاه و دانشگاهیان امکانپذیراست،نه با به فراموشی سپردن ونه با تحریف آن،به هربهانهای که باشد.
5- جای جای نوشتة جناب آقای مهاجری سرشارازجهتگیریهای خاص نظری درباب نقش وجایگاه دانشگاه درجامعة اسلامی وعملکرد اجرایی وسیاسی مسئولان گذشتة آموزش عالی است که درجای خود به عنوان یک نظردرخوراحترام است ،اما آنجا که به عنوان تنها معیارحق درنظروتنها ملاک درستی کارکردها درعمل است ،نیازمندکارشناسی و یا حداقل اطلاعات درست است که متأسفانه ازهردوجنبه به دوراست.
6- استعفای من به منظوردفاع ازمظلومیت دانشگاه و دانشجویان واعتراض به هجوم شبانه به خانه وکاشانة دانشجووضرب وجرح وقتل، درعین حضورفعال ومؤثردرعرصههای مسئولیت ودفاع ازحقوق فرزندان مردم بودکه ازنظروجدان عمومی وصاحبنظران صادق و روشنبین شاخصی از آرمانخواهی وارزشگرایی است.
7- من همچنان بیشترین احساس خودی بودن رابا خدای خودم ، پیامبرگرامی اسلام وخاندان هدایتگراو، آرمانهای انقلاب اسلامی چون دفاع ازحق وعدالت ،دانش واخلاق وآزادی ومنزلت انسانی دارم وامیدوارم درمسیرهمان باوروعمل بتوانم گام بردارم.
8- حضورمن درانتخابات نهم فقط درجهت ایفای مسئولیت اجتماعی وادای دین به مردم وجوانان بیپناه وهزینه کردن حیثیت وسابقه وتوان وتخصص بود. چه اعلام حضورم درانتخابات نهم وچه بازگشتم پس ازاقدام غیرقانونی ویا آلوده به اغراض وانگیزههای سیاسی شورای نگهبان،چیزی جزادای وظیفه ودرعین حال کمک به اندیشة اصلاحات وبالابردن ظرفیتهای قانون اساسی ودفاع ازاصل نظامی برخاسته ازانقلاب اسلامی ومیراث امام خمینی (ره) نبوده ونخواهدبود.
من دراین مسیرمیان آنچه ازآغازانقلاب اسلامی ودردوران دفاع مقدس درسطوح مختلف مسئولیت انجام دادهام وپس از آن تفاوتی قائل نیستم وامیدوارم خداوند متعال توفیق آن را بدهد که لحظهای به نا دیدن حق یا به تکلف وملاحظه دردفاع ازآن گرفتارنشوم.
با احترام -
مصطفی معین
*****
به امیدخدا درشماره بعدی وبلاگ بازهم بحث و گفتگودرباره " آزادی علمی واستقلال دانشگاه " و راههای تحقق ونتایج آن رابا یکدیگرادامه می دهیم.
" ارادتمند و دوستدار همیشگی شما
|
از قدیم گفته اند دست بالای دست بسیار است. اخیراً چند نفر از خاخام های یهودی اسرائیلی اعلام نموده اند که هر بار که احمدی نژاد از نابودی اسرائیل سخن گفته، در عرض ۴۸ ساعت بعد در سرزمین او زمین لرزه ای با شدت متوسط رخ داده است.
وقتی قرار باشد در سازمان ملل هاله نور دیده شود و پدر راننده تاکسی در خواب رئیس جمهور انتخاب کند و نام نمایندگان مجلس به امضای امام زمان رسیده باشد و استاد اخلاق دولت راه های دیدار امام زمان بنویسد، حالا علمای یهود هم از این حرف ها می زنند. خداوند عقل را آفریده و آن را حجت قرار داده تا در مسائل اجتماعی و سیاسی این ادبیات حاکم نباشد؛ والّا همه رهبران دینی از این معجزات دارند!!!!!!
سنگسار
میگویند وقتی دستور عدم اجرای حکم سنگسار اخیر از سوی رئیس قوه ی قضائیه صادر شد، قاضی مربوطه چون معتقد بوده مستقل است و حکمش صحیح است و قانونی، مرد متهم را به روستای دیگری برده و سنگسار کرده و لابد از این اقدام شجاعانه اش خوشحال بوده و شب را راحت خوابیده است. اسلامی که ما می شناسیم آن است که به خصوص در مسائل اخلاقی و شخصی آن قدر شرائط سخت گذاشته که به زودی مسائل شخصی ثابت نشود تا قاضی بتواند از دادن حکم های سنگین پرهیز کند. قاضی حکومت علی کسی نیست که از کشته شدن و به خصوص سنگسار دیگری خوشحال شود. سپردن سرنوشت زندگی مردم به کسانی که این قدر به سنگسار کردن فردی علاقه مند است، مهمترین مسئله ای است که قبل از هر اصلاحی باید ذهن رئیس قوه را به خود مشغول کند و قضات کشور را از میان کسانی انتخاب کند که در چنین موقعیتی چند بار با رئیس قوه تماس بگیرند تا اگر حکم سنگساری هم در حوزه قضائی اش قطعی شده راهی برای فرار از اجرای آن حکم پیدا کند. چگونه می شود تصور کرد فردی با این که ابزار قانونی و شرعی او را تشویق به عدم کشتن انسانی می کند، این گونه انگیزه کشتن و سخت تر از آن سنگسار فردی را داشته باشد. میدانم کسانی چنین هستند ولی علیرغم آن تصورش برایم سخت است.
میگویند خارجی ها با حکم سنگسار مخالف هستند و طبعاً خارجی ستیزان با اجرای این نوع نشان می دهند که سر سازش با خارجی ندارند. در حالی که انجام کاری فقط به خاطر مخالفت با خارجی ها به همان اندازه که کسی از خارجی ها دستور بگیرد، مخالف استقلال است و در هر دو صورت خارجی ها تعیین کننده میشوند. ضمن آنکه وقتی سران کشور از زمان امام تاکنون اصراری بر اجرای حکم سنگسار ندارند و عدم اجرای آن را اعلام کرده اند، معلوم است که تحت تأثیر خارجی ها نبوده اند؛ به خاطر حرمت به جامعه اسلامی و مصالح ملی چنین تصمیمی گرفته اند. اجرا نکردن احکامی که موضوعش منتفی است و یا جایگزین دارد مثل احکام غلام و کنیز و یا سنگسار بی اعتنایی به اسلام نیست؛ بلکه نشان میدهد در اسلام ظرفیت تطبیق با زمان و مکان وجود دارد. اما مهم این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم فردی زیر سنگ ها به نام اجرای حکم اسلام جان داده است.
|